.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
گزیده‌ای‌‌ از سرمقاله‌ روزنامه‌های شنبه

با نزدیک شدن به شب های استغفار و آمرزش ،ستون یادداشت روز روزنامه کیهان (شنبه) به مطلبی از محمد ایمانی با عنوان«عشقت به دست طوفان خواهد سپرد ما را »اختصاص یافت:

مقارنه زمین و آسمان نزدیک است. امشب زمین به آسمان از همیشه نزدیک‌تر می‌شود؛ چندان نزدیک که شاید بتوان ابراهیم‌وار در ملکوت آسمان‌ها نگریست. «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین». زمین و زمان، آن حصار و حجابی است که دیده ما را از ملکوت مستور داشته و امشب جرعه‌ای از ملکوت را می‌چشانند تا بی‌تاب و بی‌قرارمان کنند. یک امشب از مبارکی، هزارماه می‌شود و این جرعه یعنی که هستی ذاتا ملکوت است و زمین و زمان‌بردار نیست. یعنی که جاودانگی و فرا زمانی زیستن تقدیر آدمی است، حتی اگر دچار هبوط شده و در حصار زمین و زمان و تن گرفتار آمده باشد.

لحظه تحویل سال و حال و جان نزدیک است. امشب زمین به آسمان از همیشه نزدیک‌تر می‌شود تا بهار جان بدمد. «انّ لربکم فی‌ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها». درست است که زندگی همواره از آسمان به سوی زمین می‌بارد و جاری می‌شود و آفتاب زندگی همواره بر ما می‌تابد و جان می‌بخشد. اما این بار ماجرا رویایی‌تر است.

راست گفت خداوند تبارک وتعالی که «هوالذی یصلّی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظّلمات الی النور... او کسی است که خود و فرشتگانش بر شما درود و تحیت می‌فرستند تا از تاریکی‌ها به سمت نور خارج کنند» (احزاب/43). این نزول حیات و تحیت، لاینقطع است اما حکایت امشب حکایت دیگری است.

 آنک فرشتگان رحمت الهی فرود می‌آیند و در بارگاه امام عصر و صاحب زمان(عج) -حضرت ربیع الأنام و نضرهًْ الأیام- به ادب زانو می‌زنند و بهترین درود و تحیت‌ها و سلام و سلامتی‌ها را تقدیم می‌کنند. این چنین سزاوار است اگر بیقراران، امشب بی‌تاب‌تر از همیشه بانگ برآرند که «این السبب المتصل بین الارض و السماء». امشب لب به خنده گشوده است و دیده از باران بیقراری، تر.

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
... عشقت به دست طوفان خواهد سپرد ما را
چون برق از این کشاکش، پنداشتی که رستی

حقیقت همان است که خداوند به پیامبر(ص) فرمود. «بگو پروردگارم برای شما هیچ ارزش و اعتباری قائل نیست اگر دعایتان نباشد» (فرقان/77) و «ای کسانی که ایمان آورده‌اید خداوند و فرستاده او را اجابت کنید آن هنگام که شما را می‌خوانند تا زنده کنند و بدانید که خداوند میان انسان و قلب او حائل است و اینکه به سوی او محشور می‌شوید.» (انفال/24).

اگر ادب بندگی و زندگی را به انسان- ظلوم جهول- نمی‌آموختند، او بی‌دست و پاتر از آن بود که به سلامت به سر آورد. «انت کهفی حین تعیینی المذاهب... تو سر پناه منی آن هنگام که راه‌ها مرا به رنج و سختی افکند. و تو از سر رحمت آفریننده منی حال آن که از آفرینش من بی‌نیازی بودی. و اگر رحمت تو نبود، هر آینه من از هلاک شدگان بودم. و تو با یاری من بر دشمنانم، تأیید کننده منی و اگر یاری تو نبود، هر آینه من از رسواشدگان بودم». (دعای نیمه رجب و مشابه آن، دعای 51 صحیفه سجادیه).

ما از نسل آدم و حواییم که زبان به اعتراف گشودند و « قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین» (اعراف/23). ما به زیانکاری خویش اگر مورد مغفرت و عطوفت حق قرار نگیریم اذعان داریم و با این همه زبان به شکر گشوده که «الحمدلله الذی دَلَّنا علی التوبه التی لم نفدها الا من فضله. سپاس خدایی را که ما را به توبه و بازگشت دلالت فرمود، توبه‌ای که آن را از فضل خدا یافتیم». (دعای اول صحیفه سجادیه).

«آنِ» لیلهًْ القدر همچنان که هنگام وسعت یافتن زمان است، فرصت اتساع ظرفیت‌ها و تحمل‌ها و قابلیت‌هاست. زمینه‌ها و محاسبات متصلب و منجمد مادی در این هنگام قابلیت تغییر و دگرگونی پیدا می‌کنند. جهان، جهان تقدیر و تدبیر است؛ مجال تنگ اندازه‌ها و محدوده‌ تدبیرهای نارسای بشر است. اما در میدان اسباب و علل می‌توان گونه‌ای دیگر از تقدیر را تدبیر کرد و برگزید. «تقطعت بهم الاسباب» حکایت بیچارگی آنهاست که چشم از آسمان برداشتند و خود را مبدأ اسباب و علل پنداشتند و از چشم پروردگار افتادند.

ما پناه می‌بریم به خدا از اینکه ازچشم عنایت حضرتش بیافتیم. «و لاترم بی‌کَرَمْیِ من سقط من عین رعایتک... و مرا مانند کسی که از چشم عنایت تو افتاده و جامه خواری و بدبختی از جانب تو بر او پوشیده شده، از درگاه خود دور مساز بلکه دستم را بگیر و از سقوط بی‌دینان و دلهره گمراهان و لغزش فریب‌خوردگان و ورطه هلاک شدگان نجات ده... مرا به حیات طیبه زنده بدار... و از شماتت دشمنان و پیشامد بلا و ذلت و خواری پناه بده... و مرا سرگشته در وادی طغیان و سرکشی رها مکن و مایه عبرت دیگران نخواه... و دیگری را جایگزین من نکن و نام مرا از دفتر نیکان تغییر نده». (دعای 47 صحیفه سجادیه)

لحظه سال تحویل جان، شب تقدیر مختار و هنگام اختیار بهترین تقدیرهاست. کلید گشایش تنگناها و بهانه بهره‌مندی‌های ماورای حساب عادی بشر را باید در غیب عالم جست: «وعنده مفاتح الغیب». هستی، با محاسبه تمام پیش می‌رود و نظام سبب و اسباب بر آن حاکم است. اما در این میان یک اَبَر محاسبه وجود دارد که عین حساب و محاسبه و تدبیر و تقدیر است.

گمان و پندار آدمی که همه محاسبه نیست. «و من یتّق‌الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه انّ الله بالغ امره قدجعل‌الله لکل شی قدراً» (طلاق/3و2). قدر و اندازه‌ها دست خداست و هم اوست که قبض و بسط می‌دهد. تنها اوست که خواسته خود را به سرانجام می‌رساند و چنین خدایی برای سپردن امور به وی کفایت می‌کند. تقوای خداست که گشایشگر و بن‌بست‌شکن است. و تقواست که آدمی را بهره‌مند می‌سازد از آنجا که هیچ محاسبه نکرده و گمان نمی‌برد.

گشایش‌ها و مضیقه‌ها به دست اوست و سر آغاز این وسعت، در دل و جان آدمی است. به تعبیر امیرمومنان آنچه آدمی را قیمتی می‌کند، همین گنجایش دل و جان اوست. «یا کمیل! هذه القلوب اوعیهًٌْ فخیرُها اوعاها. ای کمیل این دلها مانند ظرف است و بهترین آنها پرگنجایش‌ترین آنهاست» (حکمت 147 نهج‌البلاغه). ما باید اراده کنیم و بخواهیم تا دعای«حول حالنا الی احسن الحال» مستجاب شود. تا تصمیم و کوشش نباشد، کشش و گشایش نیز در کار نخواهد بود و تغییر اصلی آدم و عالم رخ نخواهد داد.

زمین و زمانی که انسان ظلوم جهول در آن سر کرد، به غایت راز‌آلود است. آدمی قرن‌ها به نام تغییر در جا زد، به اسم پیشرفت عقب رفت، به نام سعادت در کام بدبختی افتاد، به اسم آزادی خویشتن را در اسارت یافت و به سودای کام‌جویی و دستیابی به خواسته‌ها و آرزوها تلخکام شد. چرا؟ مصیبت از آنجا آغاز شد که اراده و اشتها و خواسته‌های آدمی- به هوای داشتن آزادی و اختیار- روی موج باطل افتاد و نافرمانی به جای اطاعت و سرسپردگی نفس جای حرّیت نشست.

 تن بر جان غالب شد و صدای اولیای شرافت و کرامت را بلند کرد که «الا حُرٌّ یدع هذه اللُماظه لاهلها؟... آیا آزاده‌ای نیست که این ته مانده غذا کنار دندان (دنیا) را برای اهل آن واگذارد؟ همانا جان‌های شما را قیمت و بهایی جز بهشت نیست، پس جز به همین قیمت نفروشید» (حکمت 456 نهج‌البلاغه). و شگفتا که انسان چگونه در خویش پیله کرده بود و نتوانست سربلند کند و به افق بالاتر بنگرد.

همین چند روز پیش بود که مردم را فراخواند و به خطبه ایستاد در حالی که لباسی پشمین بر تن و نعلینی از لیف خرما به پا و علامت سجده بر پیشانی داشت. «الحمدلله الذی الیه مصائر الخلق و عواقب الامر. سپاس خدایی را که سرنوشت مخلوقات و سرانجام کار به سوی اوست. او را به خاطر احسان بزرگ و برهان روشن و فضیلت فزاینده‌اش سپاس می‌گوییم». و با وجود سنگینی غمی که بر قلب نازنین خویش احساس می‌کرد، این حمد و سپاس را به غایت و نهایت رساند.

آنگاه فرمود «بندگان خدا! شما را به تقوای پروردگاری که لباس بر شما پوشاند و زندگی را ارزانی کرد، سفارش می‌کنم. پس اگر کسی می‌توانست نردبانی به سوی بقا یا راهی برای راندن مرگ پیدا کند، همانا سلیمان پسر داود علیه‌السلام بود که در کنار نبوت و عظمت نزدیکی به پروردگار، مالکیت جن و انس به تسخیر او درآمده بود.

 پس آن هنگام که روزی خود را به تمامی گرفت و مدت عمر وی کامل شد، کمان‌های فنا، تیرهای مرگ را به طرف او نشانه رفت... و سرزمین و خانه او را قوم دیگری به ارث بردند. و همانا برای شما در قرون گذشته عبرت است. کجا رفتند عمالقه و فرزندان آنها؟ کجایند فرعون‌ها و فرزندان‌آنها؟ کجایند اصحاب شهرهای رس که پیامبران را کشتند و سنت‌های الهی را خاموش نمودند و بدعت‌های جباران را زنده کردند؟».

داغ دل امام تازه شده بود. «شما را به خدا! آیا انتظار امامی غیر از من را می‌کشید؟... بدانید بندگان برگزیده خدا عزم کوچیدن از این دنیا را کردند و اندک این دنیا را که باقی نمی‌ماند فروختند و بسیار آخرت را که فنا نمی‌پذیرد خریدند. برادران ما که خون آنها در صفین ریخت، زیان نکردند که امروز زنده نیستند تا غصه‌ها بخورند و زهر جانسوز اندوه بیاشامند. به خدا سوگند خداوند را ملاقات کردند و پاداش آنها را به تمامی داد. کجایند برادرانم که راه را در پیش گرفتند و با حق‌طلبی راه سپردند. کجاست عمار؟ و کجاست ابن‌تیهان؟ و کجاست ذوالشهادتین؟ و کجایند همانندهای آنان از برادرانشان که با یکدیگر پیمان مرگ بستند و سرهای آنان را برای فاجران هدیه بردند».

آنگاه دست بر محاسن مبارک کشید... دیگر تاب نیاورد و با زبان روزه چون ابر بهاری گریست. و باز از برادرانی که تلاوت و تدبر و احیای قرآن پیشه‌شان بود و مبارزه با بدعت رسمشان، یاد کرد و سرانجام فرمود «الجهاد الجهاد عبادالله!...» (خطبه 182 نهج‌البلاغه).

مقارنه آسمان و زمین بود. شب قدر علی(ع) فرا رسیده بود. شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی پایان ماجرا را چنین روایت می‌کند؛ «علی بن‌ابیطالب آن وقتی که تیغ بر فرقش فرود آمده و تا نزدیک ابرویش شکافته، این طور حرف می‌زند: والله ما فجأنی من الموت واردٌ کرهته... به خدا قسم مرگ ناگهانی و ضربت ناگهانی که بر من خورد، یک ذره مورد کراهت من نیست، من افتخار می‌کنم و آرزوی چنین روزی را داشتم، به خدا قسم مثل من مثل آن عاشقی است که به معشوق خود رسیده باشد. به قول شاعر؛ دیدار یار غائب دانی چه ذوق دارد ]ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد[. مثل من در حال این ضربت خوردن، مثل همان مردمی است که در شب‌های تاریک دنبال آب می‌گردند و ناگهان به آب می‌رسند».

خداوندا ما نیز از زبان امیرمومنان تو را می‌خوانیم. «نسأل‌الله منازل الشهدا و معایشهًْ السعداء و مرافقهًْ الانبیاء. خداوندا جایگاه شهیدان و زندگی سعادتمندان و هم‌نشینی پیامبران را از تو مسئلت می‌کنیم». امشب نام ما را نیز در زمره سعیدان و شهیدان اهل یقین و مومن به غیب بنویس!

افزایش بی رویه و غیر اصولی اجاره بهای املاک و بلند شدن صدای اعتراض مستاجر نشینان خانه به دوش، کورش شجاعی را بر ان داشت تا در مقاله ای با عنوان«ای کاش درد اجاره نشینی را مسئولان درک می کردند»برای ستون یادداشت روز روزنامه خراسان این طور بنویسد:

برخی گرفتاری ها و مشکلات تا گریبان انسان را نگرفته باشد نمی توان درباره عمق و زوایای آشکار و پنهان آن مشکلات و گرفتاری ها به داوری نشست. حتماً برای فهم درد و رنج و مشکلات متعدد خانه به دوشی، این معضل دامن گیر را باید تجربه کرده باشیم تا درک کنیم اجاره نشینی یعنی چه؟

واضح و روشن است که سرپناه، گوشت و مرغ و برنج و دیگر مایحتاج زندگی نیست که بگوییم کمتر می خوریم و برخی اقلام را اساساً از سبد غذایی حذف می کنیم و صورتمان را با سیلی سرخ نگه می داریم! برای اجاره یک سرپناه فقط این گونه می توان صرفه جویی کرد که هر سال خود را به حاشیه شهر نزدیک تر کنیم تا شاید خانه ای با رهن و اجاره ای کمتر که کیمیای دوران است پیدا کنیم!

خصوصاً سال های اخیر که اجاره خانه ها بی هیچ ضابطه ای سر به فلک کشیده است و هر روز قد و قامت اجاره خانه ها کشیده تر و قامت مستأجران خمیده تر می شود. مشکلات متعدد مستأجر بودن ده ها سال است که چنگال خود را بر نای آرزومندان خانه دار شدن و مستأجران می فشارد و گویی این مشکل قصد حل شدن ندارد و چنگال این عقاب خشمگین هر روز تیزتر می شود و گلوی آزرده خانه به دوشان را بیشتر می فشارد.

این قصه تلخ آن چنان تکراری و دنباله دار شده است که گویی برای برخی مسئولان آن قدر عادی شده که یا فریاد گرفتاران خانه به دوش را نمی شنوند یا نمی خواهند بشنوند یا می شنوند و به سبب زیادت همت و غیرت ککشان نمی گزد! آخر با چه زبانی باید گفت و دیگر با چه قلمی باید نوشت که با این تورم و گرانی فزاینده و با این حقوق های کارمندی و کارگری چگونه می توان از پس این اجاره های کمرشکن برآمد.

بازار مکاره دلالی

و متأسفانه در این وانفسا و در این بازار مکاره برخی از این دلالان و واسطه های خانه و املاک چنان قاطر چموش خود را چهار نعل می تازانند و دائم چنان در گوش صاحب خانه ها می خوانند که اجاره خانه ها چنین و چنان شده است که حتی برخی صاحب خانه های باانصاف وسوسه می شوند و به دام ستمکاری برخی از این بنگاه داران می افتند و به مستأجران خود ظلم می کنند.

حتی برخی از این بنگاه داران به در خانه مستأجران مراجعه می کنند و می گویند شما کی می خواهید خانه را خالی کنید آن هم بدون اطلاع صاحب خانه! اکبرآقا که مرد میان سال آبرومندی است چند روز پیش با من درد دل می کرد و می گفت شما که قلم به امانت در دست دارید و می توانید بنویسید تو را به خدا درد ما مستأجران را و آه دل ما را به گوش مسئولان برسانید.

بنده خدا می گفت با ۵۸ سال سن حالا با چهار تا بچه حدود دوسوم حقوق و درآمدم را بابت اجاره به صاحب خانه می دهم. سال گذشته با هزار بدبختی از یکی از این صندوق ها وام گرفتم و به عنوان پول پیش به صاحب خانه دادم تا کمی از مبلغ اجاره کاسته شود اما حالا که نزدیک به آخر سال شده صاحب خانه مبلغی را به عنوان افزایش اجاره خانه عنوان کرده که تنم را لرزانده و واقعاً دیگر توان پرداخت آن را ندارم.

اکبرآقا می گفت فلانی باید اجاره نشین باشی تا درد خانه به دوشی را درک کنی که از همان اول سال به فکر آخر سال اند که سال بعد چه کنیم؟ یکی از همکاران نیز همین ماه گذشته می گفت خوش انصاف صاحب خانه ما حالا دیگر به افزایش ۱۰ یا ۱۵ و یا حتی ۲۰ درصدی قانع نیست. نمی دانم حالا که کم کم به فصل باز شدن مدارس نزدیک می شویم باید چه کنم؟

از قرار معلوم باز هم باید کوله بار یک سفر شهری دیگر و اثاث کشی از جایی به جایی دیگر به امید اجاره کمتر را ببندم. این همکارم می گفت صاحب خانه مان می گوید من برای ساختن این خانه کلی هزینه کرده ام و شهرداری هم هر روز بر حق و حقوقات عوارض و جریمه هایش می افزاید بالاخره ما صاحب خانه ها هم باید چیزی از این همه سرمایه گذاری عایدمان شود.

به بنگاه دارها هم که می گوییم شما چرا آن به آن هیزم به آتش این تنور داغ و افروخته می ریزید و باعث افزایش اجاره خانه ها می شوید برخی از آنان می گویند تقصیر ما نیست خود صاحب خانه ها مبلغ اجاره را پیشنهاد و زیاد می کنند اما کیست که نداند که این همه بنگاه همچون قارچ روییده بر جای جای شهرهاو حاشیه شهرها و حتی بخش ها و روستاها حاصل پول های هنگفت بادآورده ای است که برخی از بنگاه دارها به انحای مختلف و لطایف الحیل به جیب می زنند.

 البته از انصاف به دور است که همه صاحبان این حرفه را به یک چوب برانیم و همه را مثل هم بدانیم بلکه می توان ادعا کرد در مقابل عده ای که برای به جیب زدن پول قسم های آنچنانی می خورند و حیله ها می کنند و بازار داغی هایی که در این بازار مکاره به راه می اندازند کسانی هم هستند که در همین بنگاه ها رعایت عدل و انصاف را می کنند و سعی بلیغ برای به دست آوردن نان حلال دارند. نباید از نظر دور داشت که در بین مستأجران هم هستند کسانی که به تعهدات خود عمل نمی کنند و از خانه مردم مراقبت لازم را انجام نمی دهند و رعایت حال صاحب خانه و همسایگان را نمی کنند.

اقتصاد بیمار و پول‌های سرگردان

البته که نمی توان در این بلبشو، نقش اقتصاد بیمار را نادیده گرفت واضح است که رکود تورمی، باعث کاهش تولید کارخانه ها از یک سو و افزایش نقدینگی از دیگر سو می شود و نقدینگی های بی حساب و کتاب، یک روز به بازار سکه و ارز و دیگر روز به بازار مسکن و روز دیگر به دلالی و... سرازیر می شود و خانه در این اقتصاد بیمار به یک کالای سرمایه ای تبدیل و عاملی برای دلال بازی می شود.

 و در حالی که هر روز بر مشکلات خانه به دوش ها افزوده می شود در جای جای شهرهای کوچک و بزرگ تعداد زیادی خانه های ساخته شده و خالی از سکنه جلوه گری می کند. این ساختمان های چند طبقه که هر روز بر تعدادشان افزوده می شود پرواز که نمی کند پس چرا هر روز قیمت خانه ها و اجاره ها بیشتر و بیشتر می شود؟

آیا کسی نیست که از برخی از این مسئولان بپرسد که ۷۵ میلیون نفر جمعیت بر اساس آمار که مشخص است چند خانواده را تشکیل می دهد به چه تعداد خانه در سراسر کشور نیاز دارند و چند میلیون خانه در سراسر کشور وجود دارد که پاسخگوی این تعداد خانواده نیست. آیا این معمایی لاینحل است؟ یا اراده ای برای حل این مشکل اساسی وجود ندارد؟ یا این که سوء تدبیرها و سوءمدیریت ها اجازه حل این مشکل اساسی مردم را نمی دهد؟

شاخ تیز دیو مسکن

به هر صورت آن چه مسلم است، مجموعه ای از عوامل دست به دست هم داده و شاخ دیو مسکن را هر روز تیزتر کرده است. و شاخ و خنجر این دیو غول پیکر هر روز بیشتر سینه خانه به دوشان را می شکافد و بر جراحت آن می افزاید. اما در این بیدادکده هنوز هستند برخی کسانی که از مسیر اجحاف و ظلم به مستأجران بسیار دورند و بر مسیر انصاف و مدارا حرکت می کنند که سراغ دارم برخی از صاحب خانه ها را که ظرف ۳ سال اخیر با وجود افزایش سرسام آور اجاره ها این آدم های بسیار باانصاف در کل ۳ سال مجموعاً ۷۰ هزار تومان به اجاره خانه شان اضافه کرده اند و حتی کسی را می شناسم که گاه تا حدود ۴ ماه اجاره مستأجرش به تأخیر افتاده اما به گونه ای در ساختمان رفت و آمد می کند که مستأجر شرمنده نشود.

صاحب خانه هایی هم هستند که آنقدر با مستأجران خود مدارا کرده اند تا این که آنان توانسته اند سرپناهی برای خود تهیه کنند و در حالی که خانه دار شده اند خانه اجاره ای را به صاحب خانه اهل مروت خود تحویل داده اند. حتماً برخی از شما این خبر چاپ شده در روزنامه خراسان را خوانده اید که یک جوان نیک اندیش خیرخواه و نیکوکار مشهدی چند دستگاه آپارتمان را وقف نیازمندان شهرمان کرده است. آری هستند کسانی مثل آن معلم بازنشسته ای که شب گذشته رادیو با او مصاحبه می کرد و این مرد بلند همت پاداش سی سال خدمت معلمی خود را وقف ساخت و اهداء چند کلاس درس کرده بود.

ماه عسل ایثار و محبت

آری هستند آدم های اهل ایثار و مروت و جوانمردی که کارهای خیر فراوان انجام می دهند. مثل آن زوجی که چند شب پیش در برنامه ماه عسل دعوت شده بودند واز قصه پرغصه از دست دادن جوانی که ۲۰ سال برای زندگی کردن او زحمت کشیده بودند، اشک می ریختند.

همان جوانی که ۲۰ سال پیش نوزادی بود که از بهزیستی به فرزند خواندگی قبولش کرده بودند و چند وقت بعد پس از مراجعه به پزشک متوجه شده بودند که این کودک فلج کامل اعصاب است و وقتی به بهزیستی مراجعه کردند؛ جواب شنیدند که این کودک را بدهید تا کودکی دیگر به شما بدهیم ولی این زوج همان کودک فلج را ۲۰ سال تمام با آن همه سختی مراقبت کردند و بزرگش کردند و نفس به نفسش دادند تا بر روی تخت و ویلچر ۲۰ بهار بر او گذشت و حالا این زوج در غم از دست دادنش مثل ابر بهار می گریستند و ۲ غصه داشتند.

 اول؛ از دست دادن علی ۲۰ ساله که فلج کامل بودن او مسئله ای حل شده برای آنان بود. دوم آن که وقتی برای بر عهده گرفتن سرپرستی کودک دیگری به بهزیستی مراجعه کرده بودند، چنین جواب شنیدند که حالا شما دیگر شرایط تحویل بچه را ندارید. اما چه نیکو تدبیر کردند تهیه کنندگان برنامه ماه عسل که همان شب با رایزنی هایی که انجام داده بودند بدون آن که آن زوج مطلع باشند، مسئولان بهزیستی کودک دیگری به آنان واگذار کردند تا سایه مهرشان را بر سر او بگسترانند و آن زوج پس از آن گریه بهاری چقدر کامشان شیرین شد از این هدیه الهی.

 نمی دانم ربط اجاره های کمرشکن به این جریان را شما چگونه ارزیابی می کنید، اما با همین قلم الکن و کم بضاعت خواستم بنویسم برخی از هموطنان ما چقدر بزرگ و بزرگوار و عطوف و مهربان هستند که همه زندگی و جوانی و سرمایه خود را به پای یک کودک محروم از سرپرست و فلج کامل می ریزند و میوه های شیرین این کاشت خداییشان را هم در دنیا و هم در عقبی می چینند و اما متأسفانه در مقابل برخی گرگ های انسان نما در این شرایط کشور مایحتاج ضروری مردم را احتکار می کنند و خون مردم را می مکند. برخی داروهای حیاتی را به پستوها می برند و با جان مردم بازی می کنند و برخی هر چه می توانند کلاه سر مردم می گذارند و جیبشان را خالی می کنند.

برخی علناً لباس ننگین دشمنی با خدا بر تن می کنند و ربا می خورند و برخی زرنگ نماها به قول خودشان گنجشک را رنگ می کنند و به جای قناری به مردم می فروشند و برخی با آن که توانش را دارند به بدهکار ناچار خود رحم نمی کنند و فرصتی به او نمی دهند و نه تنها او را به پشت میله های زندان می فرستند بلکه خانواده بی پناه او را نیز به درد جانکاه بی سرپرستی و مشکلات فراوان آن دچار می کنند.

برخی هم جنایت کارانه قاچاق مواد مخدر می کنند و با به دام انداختن جوانان مردم و سوزاندن کاشانه و خانواده آنان پول های کثیف و حرام به جیب می زنند و برخی هم به مفت خوری و استثمار دیگران خو کرده اند و برخی هم حاصل دسترنج دیگران را با حیله و نیرنگ تاراج می کنند و برخی هم دانسته به مردم اجحاف می کنند و متأسفانه بر آن عمل زشت خود لباس و کلاه شرع و عرف می پوشانند. بالاخره در میان ما مردم اهل انصاف و مدارا کم نیستند. اما چه خوب است که اهل ظلم و اجحاف و حرام خوری آن

ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.075 seconds.